بــسم رب الــشهدا و الــصدیقین
سلام
روضه،روضه است...
فرقی ندارد
چه با دست بسته به زیر خاک بروی
جه بی دست بر زمین بخوری
.
.
.
نه اشتباه شد...
در این میان
یک
کمر
شکسته
و امیدی
که نا امید
شد
کم است
.
.
.
لایوم کیموک یااباعبدالله
پیرو نوشت:مرا هم با خود ببرید...
بسم رب الشهدا و الصدیقین
سلام بر مجاهدین و مقاومین حزب الله
قبلا به اینکه شـهدا زنده اند اعتقاد داشتم اما راستش یقین نشده بود برایم چون تا به حال حس نکرده بودم زنده بودنشان را... اما بعد از رفاقت با جـــهــاد بودنش را در کنارم با تمام وجود احساس میکنم...کمک هایش را...پاسخ هایش را...وفاداریش را...بعد از وابسته شدنم به تو معنیالَّذِینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ را می فهم...اصلا ندیده عاشق شدن کار ماست این همه سال مهدی فاطمه(عج) را ندیدم ولی عاشقیم،حسین فاطمه(ع) را ندیدیم ولی عاشقیم...
شهید شاهد است و به عهدش وفا میکند را با تو فهمیدم زمانی که دست رد به سینه ام نزدی...الحق که نام هایت برازنده توست. . .جهاد و جواد. . .
یک روز از به جهاد گفتم دوست داشتم که عکسی با عطر و بوی او با شعار کلنا عباسک یا مهدی(عج) داشته باشم...به هفته نرسید که زنده بودنش بر من ثابت شد و عکس فوق از مزار فرمانده سرافراز حزب الله حاج عماد مغنیه و فرزند برومندش،علی اکبر مقاومت جـــــهاد مغنیه بدستم رسید...و شرمندگی اش برای من ماند
