من . . .
بسم رب الحسین(ع)
من ... واژه خوبی است برای کسی که چیزی داشته باشد ... اما کسانی هم هستند که چیزی ندارند اما باز میگویند "من" ...
کسی که بالاتر از خودش را پیدا کند دیگر خبری از خودش نیست ... همه اش میشود او...
من هم زمانی "من" داشتم...
جایی کسی را هم سن و سال خودم دیدم ... از او پرسیدم برادر لباس رزم تن کرده ای عازم کدام میدان نبردی ...گفت : مدافع حر... حرفش را خورد ببخشید حرم مدافع ماست ... فدایی سیده زینبم !
از زندگی اش پرسیدم ... میگفت اوضاع سختی دارند ... پدرش که فوت کرده بود و خودش مرد خانه بود ... وضع مالی بد و... اما میگفت هرچه که باشد از شرایط جنگ بهتر است ... اما چه کنیم ... این حرامی ها کمر به نابودی شیعه بسته اند ... دلم راضی نمیشود خانه بشینم و تماشا کنم ...
هر چه بیشتر از خودش میگفت بیشتر خجالت میکشید تا اینکه پرسید : تو از خودت بگو ...
من ... عه ... راستش ... من ... هیچی !
خودم را در مقابل بزرگی و مردانگی اش هیچ میدیدم ... او با آن همه شجاعت و بزرگی ذره ای منیت نداشت ...
اما من...
پیرو نوشت : شادی روح شهدای مظلوم لشگر سرافراز فاطمیون صلوات ...
عکس : یکی از پادگان های آموزشی لشگر فاطمیون